تنهای تنها .....

جای سوره ای به نام عشق درقرآن توخالیست

که اینگونه آغازمیشود :

وقسم به روزی که دلت رامیشکنندوجزخدایت مرهمی نخواهی یافت...

 

          

+نوشته شده در جمعه 20 ارديبهشت 1398برچسب:,ساعت19:38توسط aida | |

آشناهای غریب همیشه زیادند

آشناهایی که میایند و میروند

آشناهایی که برای ما آشنایند ولی ما برای آنها...

نمیدانم واقعا چرا و چگونه میشود

که همه روزی آشنای غریب میشوند

یکی هست ولی نیست

یکی نیست ولی هست

یکی میگوید هستم ولی نیست

یکی میگوید نیستم ولی هست

و در پایان همه بودنها و نبودنها

تازه متوجه میشوی که:

یکی بود هیشکی نبود

این است دردی که درمانش را نمیدانند

و ما هم نمیدانیم که آن یکی که هست کیست

و آن هیچکس کجاست

کاش میشد یافت

کاش میشد شکستنی نبود

کاش میشد زیر بار این همه بودن و نبودن

خرد نشد.....

+نوشته شده در چهار شنبه 23 مرداد 1392برچسب:,ساعت1:40توسط aida | |

بآورتـــ بِشَود یآ نـﮧ

 

روزﮮ مـﮯ رسُد کـﮧ دِلَتــ برآﮮ هیچ کَس؛

 

بـﮧ اَندآزه ﮮ مَـטּ تَنگــ نَـפֿوآهَد شُد

 

برآی نِگآه کَردَنمـــ

 

כֿـَندیدنمـــ

 

اَذیتـــ کردَنمــــ

 

برآی تَمآم لَحظآتـﮯ کـﮧ دَر کـ ـنارَم دآشتی

                          

+نوشته شده در دو شنبه 17 تير 1392برچسب:,ساعت2:32توسط aida | |

 

همیشه بهم میگفت زندگیمی....

 

وقتی رفت من بهش گفتم:مگه من زندگیت نیستم؟
 
 
گفت آدم برای رسین به عشقش باید از زندگیش بگذره....
 

+نوشته شده در دو شنبه 17 تير 1392برچسب:,ساعت2:32توسط aida | |

 

دل اگر بســــــتی ،

                محـــــــکم نبند!

                      مراقب باش گره کور نزنی...!


                                    او میـــــــــــــــــــــــرود!
 

                                        آنوقت تو میمانی و یک گره کور

+نوشته شده در دو شنبه 17 تير 1392برچسب:,ساعت2:27توسط aida | |

همیشه وقتی یکی ازم می‌پرسید چند تا دوسم داری یه عدد بزرگ می‌گفتم... .

ولی وقتی تو ازم پرسیدی چند تا دوسم داری گفتم: یکی!!! می‌دونی چرا؟ چون قوی‌ترین و بزرگ‌ترین عددیه که می‌شناسم... .

 دقت کردی که قشنگ‌ترین و عزیزترین چیزای دنیا همیشه یکی هستن؟؟؟ ماه یکیه... .

 خورشید یکیه... . 

زمین یکیه... .

خدا یکیه... .

مادر یکیه... .

پدر یکیه... .

 تو هم یکی هستی... .

وسعت عشق من به تو هم یکیه... .

پس اینو بدون از الآن و تا همیشه یکی دوستت دارم

+نوشته شده در دو شنبه 17 تير 1392برچسب:,ساعت2:27توسط aida | |

هی لعنتی ...



اون طوریم که تو فکر میکنی نیست ...



شاید عاشقت بودم،روزی .....!



ولی ببین بی تو



هم زنده ام،



هم زندگی میکنم ...



فقط گاهی در این میان،



یادت ...



زهر میکند به کامم زندگی را ...



همیــــــــن...

 

+نوشته شده در دو شنبه 17 تير 1392برچسب:,ساعت2:27توسط aida | |

 

کـ ـآشـ مـــــے شـ ـد ...


یکــ لحظـ ـهـ جآیمــآنـ رآبآ همـ عوضـ کنیمـ ...


شآیـد تُــ میفهمیدے چهـقـدر بے انصآفے .


و منـ مـــــے فهمیـ ـدمـ چـ ـرآ

+نوشته شده در دو شنبه 17 تير 1392برچسب:,ساعت2:17توسط aida | |

 

" کاملا غریزے
دلتنگ توئم

تو آن جایی
و من اینجا
در این فکر
که تا چه حد دوستت دارم

در این فکر
که تا چه حد برایم با ارزشی

در این فکر
که تا چه حد دلتنگ توئم

تو آن جایی
و من اینجا
در این فکر
که تا چه حد در اشتیاقِ
با دیگر
در کنار تو بودنم

در این فکر
که چگونه بیش از همیشه
قدر آن زمان
که در کنار هم خواهیم بود را
خواهم دانست

دوستت دارم

+نوشته شده در دو شنبه 17 تير 1392برچسب:,ساعت2:17توسط aida | |

 

مهم نیست ڪه دیگر بآشـے یآ نه...
مهم نیست ڪه دیگر دوسم دآشته بآشـے یآ نه
مهم نیست ڪه دیگر مرآ به خآطر بیآورے یآ نه
مهم نیست ڪه دیگر تورآ بآ دیگرے میبینم یآ نه
مهم اینست ڪه زمآنے که تنهآ میشوے ....
زمــآنـے ڪه دلت گرفت چگونه و با چه رویـے
سر به آسماטּ بلند میڪنـے و میگویـے :
خدآیا مـטּ ڪه گنآهـے نڪردم ... پس چه شد

+نوشته شده در دو شنبه 17 تير 1392برچسب:,ساعت2:12توسط aida | |